اول بذارین این مطلبو بخونیم بعد می گم چرا اینو نوشتم :
عکسِ عکس گرفتن ازیک فاجعه
یک کارگر چینی که مشغول کار بوده احتمالا از سر گرسنگی یا بی خوابی یا به هر دلیل بیولوژیک و روانی دیگر ، از ارتفاع سقوط می کند و میله ای آهنی بر سرش فرو می رود . او نمی میرد . به بیمارستان برده می شود تا میله را از سرش بیرون آورند . عکاس خبرگزاری " رویترز " از او در اتاق جراحی عکس می گیرد و در بخش حوادث سایت رویترز منتشر می شود . عکس او همچون هزار تصویر و متن خبری دیگر که هر روزه "تولید انبوه " می شوند ، مشمول قانون جهانشمولی " بازنمایی همه چیز در همه جاست " محصولی برای مصرف ، برای مخاطبانی که در پستوی بخش حوادث سایت ها و مطبوعات بی شمار آنلاین به دنبال ابژه ای برای تماشا-مصرف رنج های بشر می گردند .سرعت تکثیر این کالای بی صدا و بی بو باور نکردنی است .
تصویر مردی که با دستگاه برش آهن می کوشد تا میله ای فولادی را از جمجمه اش بیرون کشد ، در کمتر از ساعتی یکی از عکس های " پر بیننده " جهان می شود اما فقط برای چند ساعت . احتمالا عکسی دیگر و از فلاکت ورنج انسانی دیگر ، جای قبلی رابه سرعت می گیرد . بماند که اکنون چند روز از بازنشر جنون آمیز این عکس گذشته و حتی یک " مصرف کننده " هم ندارد و برای یافتنش باید کلی زمان گذاشت و جستوجو کرد .مطبوعات و سایت های ایرانی نیز این عکس را در بخش حوادث و اخبار گوناگون و این واژه نفرت آور جدید ؛ " جالب انگیز" خود بازنشر دادند .و در ذیل اش نوشتند " عکسی تماشایی و جالب از بیرون اوردن میله ای آهنی از سر یک کارگر " اما نگفتند کارگز چینی ، کارگر ساختمانی 54 ساله با سه دلار حقوق روزانه در برابر 12 ساعت کار یدی " .
نه! اینها را نگفتند ، نه خبرگزاری های ما ، و نه رویترز . هیچ نگفتند ، فقط گفتند : " عکسی تماشایی و جالب " همین . در این نوشته توضیح مشتری مدارانه کوشیده شده تا زهر عکس گرفته شود همان تلاشی که در جهان هدونیستی معاصر برای گرفتن زهر خود زنگی می شود . زهر زندگی چیزی جز فرا رفتن از مرزهای زندگی نیست .مرزی که در مقام تلاش برای پر کردن بی وقفه " فقدان " سرانجام به "مازاد" گره می خود .حال آنکه ما با شعبده ای که " زندگــی بــــدون مـرگ " ، اروس بــــدون تاناتوس " ، " لذت بـــدون مازاد " ، "قهوه بـــدون کافیین " ، " خلسه بـــدون دراگ " ، " کوکای بـــدون قند " ، " شیر بـــدون چربی " ، " وام بـــدون بهره " ،" جنگ بـــدون تلفات " ،" جراحی بـــدون درد " و ... بر ما عرضه و توصیه می کند .
شعبده ای که با وام گرفتن از کنایه پاسکال می توان گفت برپا کننده گان اش همه می دانند شعبده است ، شعبده ای سراپا وقیح که درباره شعبده بودنش هیچ اختلاف نظری وجو ندارد . حال بیاییم این عکس را بدون زیر نویس ببینیم ، در عکس چه می بینیم ؟ آنکه با نیم تنه عریان و چانه و زیر گلو ی چروکیده و مسن ، زیر دستگاه برش آهن است ، همان کارگز سه دلاری چینی حادثه دیده است ، هم او که میله آهنی در سرش فرورفته اما نمرده است . دو مرد با لباس های فرم " ارتش خلق چین " شانه های عضلانی اش را گرفته اند و "کنترل" اش می کنند . یک مامور آتش نشانی هم در حکم منجی در حال رهاندن کارگر از مرگ است .دو پزشک هم در نقطه تصادم دستگاه آهنبری و پوست سر ، آب و مواد ضد عفونی برآتش می پاشند . می توان حدس زد که محوطه جراحی ، بوی گوشت سوخته می دهد .توضیح عکس به ما دروغ گفته است . چیزی را از ما مخفی می کند .در صورت های مچله هیچیک ار سوژه ها ی حاضر در عکس ، نشانی از تماشای صحنه ای "تماشایی " و " جالب " دیده نمی شود . حتی همان دستی که در فراسوی همه ی سوژه ها ، با موبایل از حادثه فیلم می گیرد نیز عکس را " جالب و تماشایی " نمی کند .دستی که نماد همان منطق هدونیستی ای است که می کوشد همه چیز را ، هر فاجعه ای را ، هر رنجی را ، هر کارگری را که درد می کشد ، به ابژه ای برای " تماشا " و سرگرمی تبدیل کند .تو گویی با حضور آن دست و موبایلش ، عکس به درون خود خم شده است . عکسی که ما می بینیم ، عکس " جالب و دیدنی درآوردن میله از سر کاگر " نیست ، عکس ِ عکس گرفتن از یک فاجعه است .شرح واقعی ان شاید این باشد ،:
" عکسِ عکس گرفتن از لحظه دردناک درآوردن میله آهنی از سر کارگز چینی 54 ساله ساختمانی با حقوق روزی سه دلار که زیر فشار دو نظامی ارتش خلق چین ، به دست یک منجی آتش نشان و در برابر نگاه مستاصل دو پزشک در گوشه سمت چپ پایین کادر نشسته است "
یا به بیان ساده تر : " عکس وضع موجود "
نادر فتوره چی ؛ روزنامه شرق ؛ شماره 1569 مورخ 14 تیرماه 1391
با اینکه خود من با بعضی جاهای این متن موافق نیستم اما مطلب فوق العاده ای بود به همین لحاظ تمامی مطلب رو به رسم امانت اینجا آوردم . فرق این مطلب با مطلب قبلی یعنی همون عکس مشهور کوین کارتر چیه ؟ که یکی اینجوری نقد می شه و یکی اونجوری مشهور ؟
در اینکه این دو موضوع تفاوت های بسیار زیادی دارن شکی نیست یکی مربوط به زمان بحران و یکی به ظاهر یا واقعا مربوط به حادثه ای در زندگی روزمره است .
نکته اینجاست که وقتی یک عکس ممکنه دید میلیون ها نفر رو به یه موضوع تغییر بده ، پس چرا هر وقت ملت ما حادثه ای رو می بینن و ازش سریع عکس و فیلم می گیرن اینهمه مورد انتقادن ؟
موضوع بالا رو میشه نوعی جواب به این سوال دانست یا اصلا خاطره خود من :
یه شب در برابر چشمان ما یه سواری مزدا پیرزنی رو زیر گرفت غربت راننده با جاده باعث شده بود تصادف خیلی شدید بشه ، از اون ده دوازده نفری که سر حادثه رسیدیم فقط منو دوستم بودیم که به راننده ( که اتفاقا خودش و زنش هم دکتر بودن ) کمک کردیم تا پیرزن رو داخل ماشین بزارن بقیه ملت داشتن با گوشیشون فیلم می گرفتن ، در جواب سوال راننده که بیمارستان کجاست؟ ، همه در حال فیلم و عکس گرفتن از تصادف و پلاک ماشین بودن در حالی که یکی به زبون نیومد که بیمارستان پنجاه متر پایین تره ....
نمی دونم چی بگم .. شاید باید یه خورده بیش تر فکر کنیم ...
یه ضرب المثل کردی میگه :
" یه کی مالی ئاگر گری ، یه کی مه لویچک وه پ برش ن "
یعنی : یکی خونه اش آتیش گرفته یکی دیگه داره با اون آتیش گنجشک کباب می کنه "
کوچکی گنجشک نمادی از بی ارزشی چیزیه که ما ار دیدن رنج دیگران به دست میارم حتی اگه مشهور شدنمون باشه ، همون داستان گرفتن کلیپ موبایل از بدبختی دیگران ..